پایان نامه تحصیلی در مقطع کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی
عنوان پایان نامه نظری
تحلیل ظرفیت های نمایشی داستان فریدون در شاهنامه و مقایسه تطبیقی آن با لیرشاه شکسپیر
عنوان پایان نامه عملی
نمایشنامه:«پدر، ما متهم نیستیم!»
استاد راهنما
دکتر محمدحسین ناصربخت
استاد مشاور
دکتر هایده صیرفی
برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده پایان نامه درج نمی شود
(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
چکیده
با توجه به این مطلب که ادبیات نمایشی هر سرزمینی ریشه در ادبیات کهن آن سرزمین داشته و از آیین ، سنت ، اسطوره ها، افسانه ها و داستان های کهن آن نشأت می گیرند و بهره می جویند بر آن شدیم تا به پی جویی عناصرِ دراماتیک یکی دیگر از داستان های ارزشمند شاهنامه بپردازیم. داستان ((فریدون و پسران)) در شاهنامه به سبب وجود طرح داستانی[1]حساب شده بر اساس روابط علت و معلولی حاکم بر حوادث آن، شخصیت پردازی های[2]خوب، انواعِ گفتگوهای[3]نمایشی، پیچیدگی ها[4]و گره افکنی های درخورِ توجه، تعلیق های[5]سؤال برانگیز، کشمکش های[6]پر افت و خیز، بحران های[7]دامنه دار، نقاط اوج[8]نفس گیر و نتیجه گیری های منطقی و باورپذیر دارای ظرفیت های نمایشی بالقوه ای در بطن خود بوده و قابلیت تبدیل شدن به اثری دراماتیک را در خود نهفته دارد.
از طرفی توجه به اهمیت دانش تطبیقی و وجود شباهت های انکار ناپذیر میان ((داستان فریدون و پسران)) در شاهنامه با نمایشنامه ((لیرشاه[9])) شکسپیر[10]چه به لحاظ موضوع و مضمون، و چه از لحاظ شخصیت پردازی و رفتار و سرانجام قهرمانان، امکان تطبیق و مقایسه این دو اثر را از منظر ادبیات تطبیقی[11]فراهم آورد. طوری که مقایسه تطبیقی دو اثر منجر به مشخص شدن هر چه بهتر و بیشتر شباهت های موجود میان دو اثر (ساختار و محتوا) در کنار تفاوت های موجود میان آن دو گردید. بررسی تطبیقی دو اثر و تحقیق و تفحص بیشتر در مورد فردوسی و شکسپیر و آثار به جا مانده از آنان مشخص کننده این نکته نیز بود که شکسپیر به نوعی با فرهنگ و ادبیات کهن ایران آشنا بوده و در خلق آثار نمایشی اش از آن بهره جسته است.
اغراق نخواهد بود اگر مدعی شویم کمتر کسی را در ایران عزیزمان می توان پیدا کرد که بیت فوق برای یکبار هم که شده به گوشش نخورده باشد؛یا با داستان های ((رستم و سهراب)) و ((رستم و افراسیاب)) آشنایی نداشته و در کنار آنها اسامی پهلوانانی چون ((آرش)) و ((سیاوش)) را نشنیده باشد. جای بسی خوشحالی است و در عین حال بسی جای افسوس و حسرت! چرا که ستمی بالاتر از این را نمی توان به ادبیات کهن ایران متصوّر بود که شاهکاری چون شاهنامه صرفاً با بیت مذکور و یا با داستان ها و شخصیت هایی انگشت شمار شناخته شود. شاهکاری که داستان ها و قهرمانانش را در آنسوی مرزها بهتر از ما می شناسند و قدر و منزلتش را بیشتر از ما می دانند و به جای می آورند.